ملاقات بازی در آشپزخانه صبح
برونو پاو به آشپزخونه رفت و خواب از چشمش بردا پیراهنش باز بود و سینه اش را نشان می داد و موهاش به خوبی پیچیده بود. وقتي ديدش، سفتي شد و چشماش در حال بزرگ شدن بود. اون روي ميز آشپزخونه ايستاده بود، با تنبلانه به اون تکیه کرده بود، لباس قرمزش فقط به اندازه اي که لباس قرمزي زن در حال سوختن بود. شلاق از دستش آويزان شد و بهانه اش را بهانه اش زد. لباش به لبخند بازي و بدبختي تبديل شد "خب، صبح بخیر،" او خروشان، صدای او از اعتماد به نفس. برونو ابرو زد و لبخندش به حالش برگشت. "شما زود بیدار شده اید،" او گفت: "نخست مزاح. و ظاهراً آماده... عکس کامل بدن تمرکز تیز سینمایی

rubylyn