داستان یک تاجر در مورد خانواده و شجاعت در زندگی روزمره
يه بار در يه شهر يه تاجر بود و اون تاجر براي خانواده اش نمک فروشي مي کرد خانواده اين تاجر زن و دو بچه داشت دو تا از بچه هاي اين تاجر شخصيت هاي خيلي متفاوت داشتند که از يک طرف پسر بزرگتر خيلي خجالت زده و ترسيد، از طرف ديگر پسر كوچك شجاعت داشت با همه حرف بزند.

Grim