انتظار و اضطراب: سفر از میان سایه ها و خاطرات
یک زن جوان در صندلی همراه یک ماشین قدیمی نشسته است، چهره اش ترکیبی از انتظار و اضطراب است. نور خورشيد از پنجره عبور ميکنه و الگوي پويا رو پوستش مياره ماشين در لبه ي جنگل متراکم ايستاده است، جایی که سايه ها در ميان درختان رقص می کنند. داخل پر از نشانه های کوچکی از سفرهای گذشته است یک نقشه ی محو شده، تکه های بلیطِ خیس شده، و یک نوار قدیمی. نگاهش به چیزی که درست پشت شیشه ی جلو است، انگار با لحظه ای از درک عمیق مواجه شده است. دستاشون به شدت روی زانو هاش نشسته اند، انگشتاشون هم پیچیده اند، و احساسات پیچیده اش را منعکس می کنند.

Ethan